سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایه تو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

سهم من

    نظر

سهم من از بودنت چه بود؟بی تابی و بی قراری روز هایم؟یا اشک های شبانه؟خنده های بی صدا یا اشک های ندیده ؟ شور بر خاسته از دل یا یخ زدگی تنهایی ام؟

عادت به نبودنت در عین بودن سخت است تا آمدم به باور بودنت برسم نبودنت چون صاعقه ای پر از برق آمد.

دیگر روز هایم برفی است و شب هایم بارانی تا کی؟ نمی دانم.همیشه عاشق باران و برف بودم ...

آن روز ها که انتظار آمدنت عذابم می داد عقلم گمان می کرد اگر برای همیشه حذف شوی دیگر عذاب انتظار نیست وحالا دل به او می خندد که عذاب انتظار اگرچه سخت بود اما عذاب جدایی...آن هم جدایی برادر و خواهر

روز آمدنت را به یاد ندارم اما روز رفتن همیشه برایم تداعی حرف ها و حضورت است یک حضور بی حضور چرا که چشم هایم هیچ گاه لیاقت درک تو را نیافتند اما دلم هوشیارتر از تمام وجودم بود.

حرف های نگفته بسیار است اما می ترسم،می ترسم بگویم آن چیزهایی را که باید در صندوق دلم نهان باشد تا تو راحت تر باشی و آرامتر اما چه کنم که آتش درونم از همان هیزم ها شعله ور است ...

شاید روزی آتشی روشن کنم به پهنای تمام وجودم آتشی آنقدر سوزان که سوزانندگی آتش تو را در روزهای برفی و شب های بارانیم محو کند.